- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای نگهت تیغ تیز غمزهٔ غماز را پشت به چشم تو گرم قافلهٔ ناز را
2 روز جزا تا رود شور قیامت به عرش رخصت یک عشوه ده چشم فسون ساز را
3 نرگس مردم کشت ننگرد از گوشهای تا نستاند به ناز جان نظر باز را
4 شعلهٔ بازار قتل پست شود گر کنی نایب ترکان چشم صد قدر انداز را
5 حسن تو در گل نهاد پای ملک بر فلک بس که نهادی بلند پایهٔ اعجاز را
6 چشم سخنگوی کرد کار زبان چون رقیب منع نمود از سخن آن بت طناز را
7 دید که خاصان تمام آفت جان منند داد به پیک نظر قاصدی راز را
8 یافت پس از صد نگه مطلب مخصوص خویش دیده که جوینده بود عشوهٔ ممتاز را
9 تیز نگاهی به بزم پرده برافکند و کرد پرده در محتشم نرگس غماز را