دغدغه ی وصل تو چون برود از جهان ملک خاتون غزل 850

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

دغدغه ی وصل تو چون برود از دماغ

1 دغدغه ی وصل تو چون برود از دماغ کیست که از عشق تو بر دل او نیست داغ

2 داغ غم عشق تو بر همه دلها بود لیک مزاج تو را هست ز عالم فراغ

3 گل چو رخت کی شکفت در چمن و گلستان سرو چو قدت نرست در همه بستان و باغ

4 باغ جهان بی توأم هست چو زندان ولی با رخ گلرنگ تو فارغم از باغ و راغ

5 مهر رخت دلبرا هیچ تو دانی که چیست در تن من چون روان چشم مرا چون چراغ

6 نکهت زلفت فرست سوی من از صبحدم تا که بیاسایدم از سر زلفت دماغ

7 دلبر دلخواه را این دو جهت عالیست روی وفا در زوال حسن گرفته بلاغ

8 گل بشد از بوستان خار جفا بردمید داد کنون بوستان شحنگی خود به زاغ

9 بلبل و کبک و تذرو از در بستان برفت بین که جهان چون گرفت قمری و زاغ و کلاغ

عکس نوشته
کامنت
comment