1 سرگشتهٔ تو عقل بسی خواهد بود بی آن که به تو دسترسی خواهد بود
2 زین تیره مغاک، دستگیر دل من هم نور تو باشد، ار کسی خواهد بود
1 راهی ست دراز و دور، می باید رفت آنجات اگر مراد برناید، رفت
2 تن مرکب توست تا به جایی برسی تو مرکب تن شوی، کجا شاید رفت؟
1 کوتاه کنم قصه که بس مشکل بود آرندهٔ نامه هم بس مستعجل بود
2 پروای نوشتن بسی نیز نداشت دستم که گهی بر سر و گر بر دل بود
1 آن کیست که آگاه ز حسن و خرد است آسوده ز کفر و دین و از نیک و بد است
2 کارش نه چو جسم و نفس داد و ستد است آگاه بدو عقل و خود آگه به خود است