1 پریر جود تو با من حدیث بخشش کرد ز بهر آنکه منش شکر جاودان گویم
2 من از تکلّف گفتم که نی معاذالله که من ثنای تو از بهر سوزیان گویم
3 بگویش خویش فرو گوی از زبان رهی تو کار خویش همی کن که من خود آن گویم
1 لشکر نوروز بصحرا رسید موسم شادیّ و تماشا رسید
2 ز آمدن گل ببشارت ز پیش عید رسید اینک و زیبا رسید
1 ز رویت دسته گل می توان کرد ز زلفت شاخ سنبل می توان کرد
2 ز قدّ چفتۀ من در ره عشق بر آب دیده ام پل می توان کرد
1 تا بکف جام می توانم دید زهد و سالوس کی توانم دید؟
2 نکنم یاد زهد و صومعه هیچ تا رخ ترک فی توانم دید
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به