بیمار ترا کس نتوانست دوا از کمال خجندی غزل 353

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

بیمار ترا کس نتوانست دوا کرد

1 بیمار ترا کس نتوانست دوا کرد هم درد تو خوشتر که علاج دل ما کرد

2 عشاق قلندر صفت از عشق نمیرند آنکس که بمیرد همه گویند خطا کرد

3 با پیر من از عشق بکی گفت بپرهیز زد کفش برو از غضبه و رو بعصا کرد

4 داد از سر کین زلف تو سرها همه بر باد بازش بسر خویش ندانم که رها کرد

5 خشنودم از آن غمزه دلجو که ز شوخی هر وعده که کردی به جفا جمله وفا کرد

6 گر داشت غباری ز خط آئینه رویت گیرد به کنارش چو توجه به صفا کرد

7 چون دید کمال آن خط ورځ فاتحه بر خواند شب بود فریب سحری بر تو دعا کرد

عکس نوشته
کامنت
comment