1 یاد تو به هر صبوح مفتوح منست در هر نفسی خیال تو روح منست
2 کی جفت شود دل(م) دمی با دگران تا بوی تو در دماغ مجروح منست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چه باشد ار دهدم روزگار چندان بخت که روی دوست ببینم، دریغ کو آن بخت
2 گذشت عمر و برون نامد از وبال اختر فرو شدیم به درد و نکرد درمان بخت
1 گذشت بر سرم از دست دل قیامتها کشیدم از کس و ناکس بسی ملامتها
2 علم شدم به علامات عشق در عالم بلی به روز قیامت بود علامتها
1 مرا جانانه ای نامهربان است ببرد از من دل و در قصد جان است
2 به صد دل دوست میدارم ز جانش به حسن خویشتن مغرور از آن است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به