1 عشاق تو جز دیدهٔ خونبار نخواهند غیر از دل آزرده افکار نخواهند

2 فریاد که این درد مرا کشت که آن دوست با من نکند مهر که اغیار نخواهند

3 ای بوالهوسان دور شوید از من مسکین مردان دهش رونق بازار نخواهند

4 گو قیمت ما بشکند آنجا که کسی را باشند خریدار و خریدار نخواهند

5 ما را هوس انجمنی نیست که عشاق جز خلوت و در دل گله با یار نخواهند

6 گویی بر زاهد چه حدیث از می و معشوق؟! این طایفه جز جبه و دستار نخواهند

7 منصور از آن بر سر دار است که خوبان ارباب وفا جز به سر دار نخواهند

8 تا باشدشان عذر جفا خیل نکویان جز عاشق بدنام گنهکار نخواهند

9 آنها که ز خوبان دلشان است به دامان صد خرمن گل گلشن و گلزار نخواهند

10 جان بر کف خود گیر صفایی به ره عشق در کوی بتان درهم و دینار نخواهند