سودای عشقت از دو جهانم یگانه ساخت از جامی غزل 206

سودای عشقت از دو جهانم یگانه ساخت

1 سودای عشقت از دو جهانم یگانه ساخت واندوه گاه گاه مرا جاودانه ساخت

2 شمشاد را ز زلف تو کوتاه بود دست دستش مباد هر که ازان چوب شانه ساخت

3 از خانه کمان تو هر مرغ تیز پر کامد درون سینه من آشیانه ساخت

4 گر ساخت شه ز خشت زر ایوان کاخ عیش خواهیم ما به خشتی ازین آستانه ساخت

5 چون سوخت شرح سوز دلم شمع را زبان از بهر آن زبان دگر از زبانه ساخت

6 آه چو برقم از عقب آن سوار بس بهر سمند خویش چرا تازیانه ساخت

7 جامی شکسته بال حمامی ست کش سپهر از جام عشق و نقل بلا آب و دانه ساخت

عکس نوشته
کامنت
comment