-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشقِ تو از در درآمد در میانِ جان نشست دستِ بی رحمی گشاد و زیرِ پایم کرد پست
2 جامِ غم در داد و مستم کرد و با دیوانگی چون بود دیوانه آن گاهی که باشد نیز مست
3 عشق مردِ پخته خواهد خام بودم من مگر آتشی زد در وجودم تا ز خام و پخته رست
4 از خودم بیگانه کرد و با خودم کرد آشنا لاجرم جستم هم از خویش و هم از بیگانه جست
5 بی خودم کردند کلّی زان که بودم پیش ازین خود فریب و خودنمای و خودشناس و خودپرست
6 نام وننگ وفخروعار و ترّ وخشکم پاک سوخت آز وحرص وخوب وزشت ونیک وبد برهم شکست
7 تا چه برقی سوزناک است این که نامش هست عشق هستِ هستش نیستِ نیست ونیستِ نیستش هستِ هست
8 عشقِ تو عشق این ها نیزعشق لذّتِ شکر تواند داشتن هرگز کبست
9 تا نزاری با تو در پیوست بگسست از جهان با که بندد عهد چون با عشقِ تو جاوید بست