1 عشق تو به پیدا و نهانم کشتَه سودای تو بی نام و نشانم کشتَه
2 برخیره نیم من اینچنین کشتهٔ تو چیزی به تو دیده ام از آنم کشته
1 آن کس که بنا نهاد این ایوان را و این طاق روان گنبد گردان را
2 انگشت شکر در دهن کس ننهاد تا باز نکرد زهر قاتل آن را
1 خواهی که بر خدای باشی مقبول نیک همه خلق گو و می باش حمول
2 بگذر زطریق غیبت ای نفس فضول آخر بتر از زناش گفته است رسول
1 بر حرف دم از دل چو نقط میافتد افسوس که خواجه در غلط میافتد
2 آن کس که اشارت دل ما با اوست معنی است و خواجه نقش خط میافتد