1 عشق تو ز عالم هیولانی نیست سودای تو حد عقل انسانی نیست
2 ما را به تو اتصال روحانی هست سهل است گر اتفاق جسمانی نیست
1 چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت جهان کلاه ز شادی بر آسمان انداخت
2 سپاه عشق تو از گوشهای کمین بگشود هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
1 جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست
2 این چشم جهان بین مرا در همه عالم جز بر سر کوی تو تماشای دگر نیست
1 در بزم قلندران قلاش بنشین و شراب نوش و خوش باش
2 تا ذوق می و خمار یابی باید که شوی تو نیز قلاش