1 ای عشق تو در جان من از بدو کُن جانا چنین بیگانگی با ما مکن
2 ما از الست آوردهایم این اتصال اینجاست عشق تازه و عهد کُهُن
3 از ما اگر چه زلّتی صادر شود تو بر مکن این اتصال از بیخ و بُن
4 در خون مسکینان مرو بی موجبی بشنو خدا را از نزاری این سُخُن
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 رفتم و دریافتم پیر خرابات را باز نمودم بدو کلّ مهمّات را
2 گفت به من ای فلان وقت همی درگذشت بیش عبادت مکن کعبه پرلات را
1 ای شب هجران تو روز حسیب زهره ی شیران بچکد زین نهیب
2 جمله تویی از خودی ام وارهان در ره من نیست به جز من حجیب
1 جام پر جان کن بیاور ساقیا بین که می گردد سرم چون آسیا
2 طبع را اکسیر می پر می کنم می کنم حاصل از او این کیمیا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به