لشکر عشق تو چون غوغا از جهان ملک خاتون غزل 620

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

لشکر عشق تو چون غوغا کند

1 لشکر عشق تو چون غوغا کند آتشی در جان ما پیدا کند

2 دیده را بر هم نمی یارم زدن تا خیالت در دو چشمم جا کند

3 در ره عشقت چو خاکم تا مگر سرو بالایت نظر بر ما کند

4 کام جانم را بده کامروز دل گوش کی با وعده ی فردا کند

5 سرو ناز بوستان بخرام کاو تا نظر باری در آن بالا کند

6 تا به چند از غمزه های نیمه مست عاشقان را در جهان رسوا کند

7 تا یکی جان جهان را بر رخش چون دو زلف خویشتن شیدا کند

8 دل چو ننشیند ز جست و جوی عشق او یقین سر در سر سودا کند

عکس نوشته
کامنت
comment