- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای سروری که بر در دولتسرای تو هرکس که رو نهاد به دلخواه می رود
2 خورشید با وجود جناب بلند تو بر آسمان ز همت کوتاه می رود
3 از خرمنی که خصم تو دارد، به سوی برق صد نامه بیش بر پر هر کاه می رود
4 در یک نفس کبوتر عزم تو طی کند راهی که آفتاب به یک ماه می رود
5 از بس ندیده کار تو بی مصلحت کسی یوسف به ریسمان تو در چاه می رود
6 شد مدت سه سال که بر درگهت مرا حرفی نه از وزیر و نه از شاه می رود
7 رحم آیدت به حالم اگر باخبر شوی کاوقات من به سر به چه اکراه می رود
8 احوال خویش می کنم از هرکسی نهان دانم سخن چگونه در افواه می رود
9 راضی نیم که پیشتر از من کسی ترا گوید فلان غلام نکوخواه می رود