1 ای سروریکه در ره مردی و مردمی رستم ترا مقابل و حاتم نظیر نیست
2 گر زخم تیغ دست ترا خستگی رساند بشنو که هیچ عذر جز این دلپذیر نیست
3 دست گهر فشان تو ابرست و تیغ برق هر جا که ابر خاست ز برقی گزیر نیست
1 دوش رفتم از ره فکرت بر این نیلی حصار دیدمش فیروزه گون صرحی زمرد زرنگار
2 منزل اول به پیشم چست پیکی باز جست آنچنان کش بادگاه سیر بشکافد غبار
1 ایدل گرت شناختن راه حق هواست خود را بدان که عارف خود عارف خداست
2 غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست