-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیلبت هردم ز چشم درفشان خون میرود پارههای دل ز راه دیده بیرون میرود
2 یک شب ای شمع بتان، در کنج تاریک من آی تا ببینی حال تنها ماندگان چون میرود
3 خون که از زخمی رود، داغش نهی باز ایستد دل که صد جا داغ کردم، همچنان خون میرود
4 باغبان از گفتگوی غنچه گو لب بسته دار بلبلان را چون سخن زان لعل میگون میرود
5 گفتهای: فریاد شاهی کم نگشت از کوی ما آری آری، دل به کار عشق اکنون میرود