- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساقی لب تو این کرم از من دریغ داشت میها که داشت یک دو دم از من دریغ داشت
2 بنمود صد گرم به حریفان هزار حیف بوسی دو نیز بر قدم از من دریغ داشت
3 دی گفتمش بگز لب خود را به من بده بر آن نقل هم ز خویش و هم از من دریغ داشت
4 من مورم و نگین جم آن لب غریب نیست گر خانم و نگین جم از من دریغ داشت
5 پشت دلم چو طاق دو ابروش خم گرفت زین غم که زلف خم به خم از من دریغ داشت
6 ای نامه بر بیار تو باری سلام خشک گر بار رشحه قلم از من دریغ داشت
7 بر در خواست تا شنود آه کس کمال بانگ کبوتر حرم از من دریغ داشت