خط تو در دامن گل سنبل سیراب ریخت از جامی غزل 212

خط تو در دامن گل سنبل سیراب ریخت

1 خط تو در دامن گل سنبل سیراب ریخت بر بیاض صفحه خورشید مشک ناب ریخت

2 یک ورق ز اوصاف حسنت خواند بلبل در چمن دفتر گل را صبا بر هم زد و در آب ریخت

3 خالهایت در خم ابرو چو شبگون دانه هاست کز کف زهاد صاحب سبحه در محراب ریخت

4 اشک ها کز چشم خونبارم به دامانت چکید قطره های خون بود کز کشته بر قصاب ریخت

5 پسته و بادام سوی لب مبر کان چشم مست نقل بزم امشب ز دلهای اولوالالباب ریخت

6 خفته بودم بر خس و خار درت ز اوراق گل باد صبحم خارها در بستر سنجاب ریخت

7 بود پر جام دل جامی ز جلاب طرب عشق تو بر جام او زد سنگ و آن جلاب ریخت

عکس نوشته
کامنت
comment