خط تو خضر را به سیه پوشی آورد از جامی غزل 91

خط تو خضر را به سیه پوشی آورد

1 خط تو خضر را به سیه پوشی آورد لعلت مسیح را به قدح نوشی آورد

2 هستم همه خطا را چه کنم گرنه لطف تو آیین عفو و رسم خطاپوشی آورد

3 ترسم چنین که شیفته دشمنان شدی کز یاد دوستانت فراموشی آورد

4 قصد هلاک اهل وفا چون کند قضا روی دلت به راه جفا کوشی آورد

5 تدبیر عقل و هوش زده راه عالمی خوش آن که ره به عالم بیهوشی آورد

6 بیرون ز پیرهن چو تنت را کنم خیال در جانم آرزوی هم آغوشی آورد

7 گوشی بنه به جامی دلخسته پیش ازان کش مردن از فراق تو خاموشی آورد

عکس نوشته
کامنت
comment