-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای از تو بانواع مرا چشم رعایت آری نظری کن به من از عین عنایت
2 یکبار به تصریح مرا بنده خود خوان زیرا که همه کس نکند فهم کنایت
3 گفتی که عتابی کنم و ناز، دگر بار گفتم نکنی تا نکنم حمل شکایت
4 دلبستگی زلف تو نگذاشت و گرنه را میرفتم ازین شهر ولایت به ولایت
5 صد چاره برانگیختم و جهد نمودم تا دامن قربت بکف آرم به کفایت
6 هیهات که آن فکر خطا بود که کردم این کار میسر نشود جز به هدایت
7 اغیار چه دانند که با جانب بارم باری به چه حد است و ارادت به چه غایت
8 چون واقف اسرار دل دلشدگانی پیغام چه حاجت چه ضرورت به حکایت
9 از نمد بداندیش میندیش کمالا دشمن چه نواند چو کند دوست حمایت