1 شاهی تو و، شاهان جهان همچو غلامان بوسند غلامان تو را، گوشهٔ دامان
2 نالان من و، در زمزمه مرغان چمن گرد گریان من و، در قهقهه کبکان خرامان!
3 خوش آنکه به هم درد دل خود بشماریم در سایهٔ دیوار من و، بر لب بام آن
4 گفتی: چه کنی چون ز میان تیغ برآرم؟! جز شکر چه آید ز من بیسر و سامان؟!
5 آذر، ز نکویان طمع مهر و وفا داشت غافل که عَلَیالْعاشِق هٰذانِ حَرامان!
دیدگاهها **