- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اوصاف جمال تو مرا ورد زبانست یاد لب جان پرور تو مونس جانست
2 خون جگر سوخته ام در غم هجران بی روی تو از دیده ی غمدیده روانست
3 تسکین دل خسته ما آن رخ زیباست یاقوت لب لعل توام قوت روانست
4 یک دم ز خیالم نرود قامت زیباش در دیده ی ما جای چنان سرو روانست
5 گفتیم گذشت او مگر از جور و ستم لیک چون نیک بدیدیم همانست همانست
6 ای دل خبرت نیست که آن دلبر فتان دل با دگری دارد و با ما به زبانست
7 از هجر خیالی شده ام کان رخ مهوش عمریست که از دیده ی غمدیده نهانست
8 بازآی مکن بیش تعلّل که ز حد رفت باری که ز هجران تو بر جان جهانست
9 بار غم هجر تو به دل بود همه بار بارش نتوان گفت که انبار گرانست