1 خصم تو و قاعدهٔ ملک تو آن شده از بدو جهان مستقیم
2 چون دو بنا بود برافراشته وان دو یکی محدث و دیگر قدیم
3 زلزلهٔ قهر توشان پست کرد زلزلة الساعة شییء عظیم
1 ای کرده خجل بتان چین را بازار شکسته حور عین را
2 بنشانده پیاده ماه گردون برخاسته فتنهٔ زمین را
1 ای به دیدهٔ دریغ خاک درت همه سوگند من به جان و سرت
2 گوش را منتست بر همه تن از پی آن حدیث چون شکرت
1 عشق تو دل را نکو پیرایهایست دیده را دیدار تو سرمایهایست
2 تیر مژگان ترا خون ریختن در طریق عشق کمتر پایهایست