- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سرو قدّت سایه تا بر ما فکند شور و غوغا در وجود ما فکند
2 بر جهان دل دیده را بگشود باز تا نظر بر آن قد و بالا فکند
3 هیچ می دانی سنان غمزه اش در سر بازارها سرها فکند
4 آن دو زلف عنبرآسایش دگر جان ما در بوته ی سودا فکند
5 وعده ی وصلش که می دادم به شب آن نگار شوخ با فردا فکند
6 گفته بودم دست من گیرد به وصل همچو زلف خویشتن در پا فکند
7 مردم چشمم به سربار از غمش این دو دیده بر سر دریا فکند
8 لعل در پاشش ز شور شکّرین آتشی در لؤلؤ لالا فکند
9 غمزه غمّاز آن دلبر ببین بار دیگر در جهان غوغا فکند