1 ای دل که شدی در سر آن زلف به تاب در جایگه خوشی مکن جنگ و عتاب
2 وی دیده که تشنهای بر آن درّ خوشاب گر تشنهای از بهر چه میریزی آب
1 درین دیار بدان زندهام که گهگاهی نسیم باد صبا زان دیار میآید
1 مردم تبریز همچو آب لطیفند شخص بجز از شکل خود در آب نبیند
1 حسنی که هست روی تو را بینهایت است خوب است گل ولی نمک اینجا به غایت است
2 افسانههای خسرو و شیرین ز حد گذشت ما و حدیث روی تو کانها حکایت است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به