1 سرگشته دلت از پی زرع است و حراث تا چند شوی دشمن ذکران و اناث
2 تا چند ازین جهان گله چند غیاث لو شئت فراقها لطلّقت ثلاث
1 من خاک تو در چشم خرد می آرم عذرت نه یکی نه ده که صد می آرم
2 سر خواسته ای به دست کس نتوان داد می آیم و بر گردن خود می آرم
1 ای دوست میان من و تو گرنه دُوی است پس این که گهی نالد و گه نازد کیست
2 ما را همه عمر در طلب باید بود گر من توم و تو من، طلب کاری چیست
1 ای آمدهٔ به وعده باز آمده راست بر دیده نشین که جات بر دیدهٔ ماست
2 شکر تو به سالها کجا دانم گفت عذر تو به عمرها کجا دانم خواست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به