1 دل بر تو نهم، زنم بداندیشان را وز تو نبرم ستیزهٔ ایشان را
2 گر عمر مرا در سر کار تو شود عهد تو به میراث دهم خویشان را
1 هر که را جام می به دست افتاد رند و قلاش و میپرست افتاد
2 دل و دین و خرد زدست بداد هر که را جرعهای به دست افتاد
1 عشق، شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوتهٔ سودا نهاد
2 گفتگویی در زبان ما فکند جستجویی در درون ما نهاد