1 دل بهر تو در ملامت افتاد وز عشق بدین علامت افتاد
2 گشتم به هوس ندیم عشقت خود عاقبتم ندامت افتاد
3 ای دل، چو به قامتش فتادی دیدار تو با قیامت افتاد
4 او تیغ جفا کشید، لیکن بر جانب ما غرامت افتاد
5 گم گشت بکوی عشق، شاهی زاهد به ره سلامت افتاد
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 گر من از خاک درت رفتم، دل شیدا بماند تن روان شد بر طریق عزم و جان آنجا بماند
2 من خود آواره شدم، لیکن دل درمانده را پرسشی میکن، که در کویت تن تنها بماند
1 چو نتوانم که در خیل غلامانت کمر بندم روم در کنج محنت در بروی خویش در بندم
2 من آن صیدم کز آهوی تو در دل تیرها دارم گرم دولت بود، خود را به فتراک تو بر بندم
1 پرده بگشا ز روی چون مه خویش که بجانم ز بخت گمره خویش
2 میکشد سرو، پیش بالایت شرمساری ز قد کوته خویش
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **