1 دل بهر تو در ملامت افتاد وز عشق بدین علامت افتاد
2 گشتم به هوس ندیم عشقت خود عاقبتم ندامت افتاد
3 ای دل، چو به قامتش فتادی دیدار تو با قیامت افتاد
4 او تیغ جفا کشید، لیکن بر جانب ما غرامت افتاد
5 گم گشت بکوی عشق، شاهی زاهد به ره سلامت افتاد
1 مبارک، منزلی کان خانه را ماهی چنین باشد همایون، کشوری کان عرصه را شاهی چنین باشد
2 یک امروزی عتاب آلوده دیدم روی او، مردم کسی را جان کجا ماند، اگر ماهی چنین باشد؟
1 باز آی، که دل بی تو سر خویش ندارد بیمار تو از جان رمقی بیش ندارد
2 از داغ تو ذوقی نبرد عاشق بیدرد مرهم چکند آنکه دل ریش ندارد؟
1 جان به یاد تو یاد کس نکند دل ز غم خوردن تو بس نکند
2 به فراق تو خو کنم ناچار بختم ار با تو همنفس نکند