1 ای دل! تو چو مردان به رهِ پرخطری زان درویشی که از خطر بی خبری
2 بسیار برفتی نرسیدی جایی وین نادرهتر که همچنان در سفری
1 درج لعلت دلگشای مردم است عکس ماهت رهنمای انجم است
2 مردم چشم تو با من کژ چو باخت راستی نه مردمی نه مردم است
1 بار دگر شور آورید این پیر درد آشام ما صد جام برهم نوش کرد از خون دل پر جام ما
2 چون راست کاندر کار شد وز کعبه در خمار شد در کفر خود دین دار شد بیزار شد ز اسلام ما
1 پی آن گیر کاین ره پیش بردست که راه عشق پی بردن نه خردست
2 عدو جان خویش و خصم تن گشت در اول گام هرک این ره سپردست
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند