دل و ستم ز کار افتاد از از جویای تبریزی غزل 202

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

دل و ستم ز کار افتاد از پرکاری چشمت

1 دل و ستم ز کار افتاد از پرکاری چشمت تنم لاغر چو مژگان است از بیماری چشمت

2 شدم آباد ویرانی چو منظور تو گردیدم خرابی را عمارت می کند معماری چشمت

3 دل خون گشته ام را می کشد بر خار مژگانش نباشد بیش ازین با عاشقان دلداری چشمت

4 حذر اولی ز بدمستی که خنجر در کفش باشد از آن ترسم که مژگانت نماید یاری چشمت

5 زبان فهم نگه شاید به این معنی رسد جویا نهان با دل ز مژگان است خنجر کاری چشمت

عکس نوشته
کامنت
comment