1 گیسوی تو عنبرین شمیم است بوی تو زخلد یک نعیم است
2 چشمت ز خمار چون سقیم است دل در بر او به ترس و بیم است
1 ما هم چو پرده برفکند آفتاب چیست اشکم چو در حساب بیاید سحاب چیست
2 بزم وصال و یار بمن مهربان و باز در حیرتم که در دلم این اضطراب چیست
1 زان شعله که در دلم نهان است افسرده زبانه ی زمان است
2 گر دود بر آید از نهادم این سوزنه در خور بتان است
1 از خواجگان کرامت و از بندگان خطاست آنجا که فضل تست چه باک از گناه ماست
2 ما را امید خواجه بسی به زطاعت است آن بنده مجرم است که نومید از خداست