- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غمت، که غیر منش با کس آشنایی نیست تو گر جدا شوی، او را زمن جدایی نیست
2 خوشم که غیر، تو را دوش مینمود بمن؛ گمانش اینکه تو را با من آشنایی نیست!
3 چو رفتی از سر بالین من، دگر ز توام جز این امید که سوی مزارم آیی نیست
4 خوش آنکه غیر بمن رنجش تو چون بیند ز ناز داند و گوید: ز بیوفائی نیست
5 بیا که بی مه رویت بکلبه ی آذر اگر شب است، وگر روز روشنایی نیست