غمت روز مرا رسم شب آموخت از جامی غزل 210

غمت روز مرا رسم شب آموخت

1 غمت روز مرا رسم شب آموخت دلم را تاب و جانم را تب آموخت

2 مکن در گریه هر دم عیب چشمم که این گوهرفشانی زان لب آموخت

3 ندیدم هیچ مذهب خوشتر از عشق خوشا آن راهرو کین مذهب آموخت

4 فرو شوی ای معلم لوح بیداد که یار این حرف پیش از مکتب آموخت

5 ستادن نیست اشکم را ندانم که این سیر از کدامین کوکب آموخت

6 دلم دور از رخت تا صبحدم دوش به ماه و زهره آه و یارب آموخت

7 نجوید جز شراب لعل جامی ازان دم کز لبت این مشرب آموخت

عکس نوشته
کامنت
comment