-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنان غم تو به آزار جان ما گستاخ که با رخ تو کند خوی آشنا گستاخ
2 قبای ناز چو پوشی بعد ازین یاد آر که می گشاد کسی بند این قبا گستاخ
3 نهال قد تو را رشک شاخ گل گفتم به شاخ گل نوزد بعد ازین صبا گستاخ
4 به عشق ساده رسد محرمی، نه عقل فضول کجاست قرب ادب پیشه و کجا گستاخ
5 ادب ز من طلبد شوخ آشنا رویی که از تبسم او می شود حیا گستاخ
6 از آن سبب در بیکانه کوفت حسن غیور که با کرشمه ی او هست آشنا گستاخ
7 عطای دوست شرابی دهد که از آن آمد گناه پیشه به هنگامه ی جزا گستاخ
8 در آن مقام که از ناز حسن دلگیر است از این مترس که بیگانه ای، در آ گستاخ
9 نیافت ره به حریم یگانگی عرفی که همتش به ادب بود، مدعا گستاخ