روی خوش تو مطلع صبح صباحت است از جامی غزل 35

روی خوش تو مطلع صبح صباحت است

1 روی خوش تو مطلع صبح صباحت است خط لب تو سبزی خوان ملاحت است

2 هر گوهر سخن که گذشته ست بر لبت دری به لب فتاده ز بحر فصاحت است

3 دل شد جراحت از تو و این اشک سرخ هست خونابه ای که گشته روان زان جراحت است

4 راحت کف است پیش عرب چون کفم به کف مالی، کنم خروش که وه این چه راحت است

5 جنبیدن از در تو نیارد به هیچ باب صوفی که عمر برده به سر در سیاحت است

6 افتاده زخم خورده تیغت ز خود خلاص چون منعمی که خفته پی استراحت است

7 چون ساحت در تو ندیده ست هیچ جای جامی که کرده روی زمین را مساحت است

عکس نوشته
کامنت
comment