1 ای دوست تو غم با من غمساز گذار خود عمر به عیش و طرب و ناز گذار
2 عیش شب و روز نیک خود را دریاب روز بد و تیره شب به من باز گذار
1 تا سر زلف تو شوریده و سرکش باشد کارمن چون سر زلف تو مشوش باشد
2 عشقت آن خواست که در راه تو تا جان دارم بار عشق تو بر این جان بلاکش باشد
1 دلبرا دوش در آن عیش منت یاد نبود که دل بنده ز بند غمت آزاد نبود
2 اگر از صحبت من یاد نیاوردی هیچ آخر ای سنگدل از عهد منت یاد نبود
1 آخر شبی ز لطف سلامی به ما فرست روزی به دست باد پیامی به ما فرست
2 در تشنگی وصل تو جانم به لب رسید از لعل آب دار تو جامی به ما فرست