-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گل رخسار تو چون دسته بستند بهار و باغ در ماتم نشستند
2 صبا را پای در زلف تو بشکست چو چین زلف تو بر هم شکستند
3 که خواهد رست از این آسیب فتنه که نوک خار و برگ گل نرستند
4 کرا در باغ رخسارت بود راه از آن دلها که در زلف تو بستند
5 که در هر گلستانش گاه و بیگاه ز غمزهت یک جهان ترکان مستند
6 چو در پیش لبت از بیم چشمت همه خواهندگان لبها ببستند
7 منه بر کار این بیچارگان پای چه خواهی کرد مشتی زیردستند