1 رخسار تو بی نقاب دیدن نتوان دیدار تو بی حجاب دیدن نتوان
2 مادام که در کمال اشراق بود سر چشمهٔ آفتاب دیدن نتوان
1 ای خالق ذوالجلال وحی رحمان سازندهٔ کارهای بی سامانان
2 خصمان مرا مطیع من میگردان بیرحمان را رحیم من میگردان
1 آن وقت که این انجم و افلاک نبود وین آب و هوا و آتش و خاک نبود
2 اسرار یگانگی سبق میگفتم وین قالب و این نوا و ادارک نبود
1 از خاک درت رخت اقامت نبرم وز دست غمت جان به سلامت نبرم
2 بردار نقاب از رخ و بنمای جمال تا حسرت آن رخ به قیامت نبرم
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما