- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم تو برانداخت به می، خانه ما را بگشود به رندی در میخانه ما را
2 از دیده و دل چند خورم خون خود، آخر سنگی بزن این ساغر و پیمانه ما را
3 گر بگذری ای باد بدان زلف چو زنجیر زنهار بپرسی دل دیوانه ما را
4 هر شب من و اندوه تو و گوشه محنت کاقبال نداند ره کاشانه ما را
5 آن بخت نداریم که یک شب مه رویت روشن کند این کلبه ویرانه ما را
6 حقا که به افسون دگرش خواب نیاید هرکس که شبی بشنود افسانه ما را
7 از تاب غمت سوخت به حسرت دل شاهی ای شمع تو آتش زده پروانه ما را