1 چشم تو که فتنه ی جهان خیزد ازو لعل تو که آب خضر می ریزد ازو
2 کردند تن مرا چنان خوار که باد می آید و گرد و خاک می بیزد ازو
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 کاشکی اندر جهان شب نیستی تا مرا هجران آن لب نیستی
2 زخم عقرب نیستی بر جان من گر ورا زلف معقرب نیستی
1 ملک بی ملک دار باشد، نی ور بود پایدار باشد، نی
2 بی شهنشه بنای ملک جهان محکم و استوار باشد، نی
1 من جاه دوست دارم کآزاده زاده ام آزادگان بجان نفروشند جاه را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به