-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشمت چو شهر غمزه را آرایش مژگان کند صد رخنه زین آئین مرا در کشور ایمان کند
2 از کشتکان شهری پر و خلق از پی قاتل دوان با نرگس فتان بگو تا غمزه را پنهان کند
3 اشک من از خواب سکون بیدار و مردم بی خبر این سیل اگر آید چنین صدخانه را ویران کند
4 ماهی نهد دل بر خطر مرغ هوا یابد ضرر آن دم که اشک و اه من در بحر و بر طوفان کند
5 گر مژدهٔ کشتن دهی زندانیان عشق را صد یوسف از مصر طرب آهنگ این زندان کند
6 زینسان که من در عاشقی دارم حیات از درد او میرم اگر عیسی دمی درد مرا درمان کند
7 گردد کمال حسن و عشق آن دم عیان بر منکران کورا بهار خطر رسد ما را جنون طغیان کند
8 ای پردهدار از پیش او یک سو نشین بهر خدا تا عرض حال خود گدا در حضرت سلطان کند
9 دشتی که سازد محتشم گرم از سموم آه خود گر باد بر وی بگذرد صد خضر را بیجان کند