چشم تو برانگیخت ز دل ذوق از حزین لاهیجی غزل 56

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

چشم تو برانگیخت ز دل ذوق کهن را

1 چشم تو برانگیخت ز دل ذوق کهن را در کام ورع ریخت می توبه شکن را

2 تا نام شب وصل تو آمد به زبانم چون شمع لبم می مکد از ذوق دهن را

3 در دل شکند یا به لب آید؟ چه صلاح است؟ پیچیده خروشی به گلو مرغ چمن را

4 از زندگی بیهده چندان شده ام سیر کز رشتهٔ جان ساخته ام تار کفن را

5 از محرمی شانه به آن طره چه گل کرد؟ کاشفتگیی هست سر زلف سخن را

6 چون عاشق مشتاق، گشاید مژه آغوش در غربت اگر یاد کنم خاک وطن را

7 مشکین سخنی خامه ام انگشت نماکرد از نافه شناسند، غزالان ختن را

8 بر روی تو حیران پریشانی زلفم سنبلکده کرده ست، گریبان سخن را

9 هرکس نفسش بوی دل خسته ندارد از چاه برآورده تهی دلو و رسن را

10 شاید که کند راه غلط، پیک نسیمی بگشای حزین ، روزنه بیت حزن را

عکس نوشته
کامنت
comment