چشم تو خورد باده از امیر شاهی سبزواری غزل 136

امیر شاهی سبزواری

آثار امیر شاهی سبزواری

امیر شاهی سبزواری

چشم تو خورد باده و من در خمار از آن

1 چشم تو خورد باده و من در خمار از آن آن غمزه کرد شوخی و من شرمسار از آن

2 بیمار عشق را ز مداوا چه فایده فارغ شو ای طبیب، که بگذشت کار از آن

3 چون دور لاله، عهد جوانی گذشت و ماند در سینه داغهای کهن یادگار از آن

4 آغشته شد به خون شهیدان عشق، خاک وین گل نمونه ای است به هر نوبهار از آن

5 شاهی، وفا مجوی ز اهل زمانه هیچ چون کس نشان نداد در این روزگار از آن

عکس نوشته
کامنت
comment