- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم و ابروی تو گویند که در مذهب ما حق بود کشتن عشاق و علیه الفتوی
2 با رقیب ار بسر من تو شبیخون آری او میا گو بسر من همه وقتی تو بیا
3 مثل است اینکه بود مردن با یاران عید کشت غم وامق و مجنون تو بکش نیز مرا
4 هر چه خواهم من از آن لب تو بلا دفع کنی بخششی کن به گدایی که کند دفع بلا
5 همه کس ناز تو جویند نه چون من به نیاز همه دشنام تو خواهند نه چون من به دعا
6 به سلامت که نخواهم رود سوی تو باد حیفم آید که سلام تو فرستم به صبا
7 قصه درد جدایی چو نویسیم کمال دل جدا ناله کند خامه جدا نامه جدا