- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز طاق ابروی تو پشت طاقتم خم شد سرشک سرخ ز لعل توام دمادم شد
2 به وقت گریه ام ای دل به خون مدد فرمای که بس که دیده من اشک ریخت بی نم شد
3 قدم چو حلقه خاتم خمیده بود ز غم عقیق اشک به رویم نگین خاتم شد
4 هزار زخم کهن بود در دلم ز بتان شکاف تیغ تو آن را به جای مرهم شد
5 ز بیم خوی تو سوی تو نگذرم بسیار نه آنکه شوق لقای تو در دلم کم شد
6 سری به راه توام مانده بود ناشده خاک بشارتی به رقیبان بده که آن هم شد
7 ز راه زهد و سلامت قدم بکش جامی چو طور عشق و ملامت تو را مسلم شد