1 چشم تو در آیینه به چشم تو نمود بر چشم تو فتنه گشت هم چشم تو زود
2 چشم خوش تو چشم ترا کرد به چشم پس آفت چشم تو هم از چشم تو بود
1 ای غارت عشق تو جهانها بر باد غم تو خان و مانها
2 شد بر سر کوی لاف عشقت سرها همه در سر زبانها
1 دل در آن یار دلاویز آویخت فتنه اینست که آن یار انگیخت
2 دل و دین و می و عهد و قوت رخت بر سر به یکی پای گریخت
1 عشقم این بار جهان بخواهد برد برد نامم نشان بخواهد برد
2 در غمت با گران رکابی صبر دل ز دستم عنان بخواهد برد