1 چشمت که کرشمه می کند با دل من حل می نکند ز وصل خود مشکل من
2 مهر تو سرشته اند گویی ز ازل ای نور دو دیدگان من با دل من
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 کسی که شمع جمال تو در نظر دارد ز آتش دل پروانه کی خبر دارد
2 ز مرهمش نبود سود دردمندی را که زخم تیغ رقیب تو در جگر دارد
1 اگر اقبال باشد یاور ما دهد داد ضعیفان داور ما
2 نماند این شب دیجور باری برآید آفتاب خاور ما
1 گر آیی تنگ یک شب در بر ما فدای پای جانان این سر ما
2 چه دولت باشد آن یارب که ناگاه درآیی همچو سروی از در ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به