1 دشمنت گر حسود شد نیک است که برنج آید او ز فعل بدش
2 فعل او یار و دشمنش باشد از پی قصد جسم و جان خودش
1 شام هجران مرا عکس رخ یار کجاست؟ بهر آن عکس می آئینه کردار کجاست؟
2 پی می داشتنم ساقی گل عارض کو بهر بزم طربم ساحت گلزار کجاست؟
1 خوش آن رندی که از دوران دلش چون زنگ غم گیرد سفال میکده بر کف به جای جام جم گیرد
2 چو ساقی از پی ساغر گزک هم لب بلب بخشد من دیوانه میخواهم که ساغر دم به دم گیرد
1 وه که در وقت گلم زان گل رخسار جدا گل جدا آتش من نیز کند خار جدا
2 از جدایی من و یار ابر ز تأثیر بهار من جدا گریه کنان ابر جدا یار جدا