- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم مست تو همان آفت جانست که بود تیر مژگان تو دلدوز چنانست که بود
2 نگه گرم همان شعله فشانست که بود در نگین تو همان زهر نهانست که بود
3 گرچه خطت ز کف ناز عنان برد ترا لشگر مورچگان تنگ شکر خورد ترا
4 دل ز خونریزی ما هیچ نیازرد ترا خط بیرحم به انصاف نیاورد ترا
5 ایکه در دلبری و مهر نبودت ثانی چه شد آن لطف تو در هر نگه پنهانی
6 مانه آنیم که بیمهر و وفا میخوانی دل ما با تو چنانست که خود میدانی
7 چند مژگان تو ایشوخ ز ما برگردد دل آواره از آن زلف دوتا برگردد
8 گردل سخت تو از جور و جفا برگردد نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
9 تیغ بیداد ترا خط سیه جوهر شد زنگ بر آینه روی تو روشن گر شد
10 بیشتر چشم تو از سرمه زیانآور شد شب زلفت ز خط سبز سیه دلتر شد
11 چشم بیمار تو برد از دل من تاب و توان خانه هوش مرا کرد نگاهت ویران
12 داد بر باد ستمهای تو دین و دل و جان گرچه نگذاشت اثر عشق تو از نام و نشان
13 گرچه میخانه ناز تو ز خط گشت خراب میجکد از لب لعل تو همان باده ناب
14 خیز و مشتاق حزین را به دو جامی دریاب گر چه شد باده حسن تو ز خط پا برکاب