- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم مستانه تو آفت هشیاران است فتنه و عربده او همه با یاران است
2 سر بوسیدن پای تو نه تنها ماراست این خیالیست که اندر سر بسیاران است
3 عارضت هست بسی تازهتر از گلبرگی که بر او آمده در وقت سحر باران است
4 در شکنهای سر زلف تو گردد دل من وین چنین شبرویی شیوهٔ عیاران است
5 گر ز حال شب ما بیخبری معذوری خفتد را کی خبر از حالت بیماران است
6 هر که بر کوی تو بگذشت چنان پندارد که مگر بر گذرش رسته عطاران است
7 عجب از خواب تو میدارم شب تا به سحر بر سر کوی تو فریاد گرفتاران است
8 گر گنه میشمری بندگی و مهر همام کرم شاه نه از بهر گنهکاران است